پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

پرهام هستی ما دوتا

ترس عروسكم

عسلى مامان خيلى از اين ميمون ميترسى خوب تماشا ميكنى بعد با ترس مامانو تماشا ميكنى عروسكتو محكم بغل ميكنى ميمونه نخورتش صداى ميمونه در مياد بعد اشك تو رو در مياره كارى از دستت بر نمياد به اجبار ميخندى اينجا ميخواى از دستش فرار كنى ...
17 بهمن 1391

شيطونم بزرك شده

خوشملم خیلى شيطون شدى از كاراى جديدت شامل همين عكست ميشه عقب عقب ميرى هر جا كه خالى باشه ميرى اونجا ميمونى تا مامان بياد عكستو بندازه               خيلى خوب ميتونى هر جا كه دوست دارى يه سر بزنى به همه وسايل خونه دست ميزنى بعد خوشحال ميشى ميخندى         سمت بخارى كه ميرى همين كه ميكم جيز جيز ميترسى دست نميزنى                  تازه با بابايى فوتبالم بازى ميكنى از ذوقت جيغ ميكشى قربونت بشم بزرك شدى      ...
15 بهمن 1391

ماهكرد

عسل مامان امروز 8 ماهت كامل ميشه خيلى شيطون شدى هر روز كاراى جديدى انجام ميدى           عزيزم مامان و بابا هر روز و شب با ديدن تو غرق شادى ميشن هميشه شاد و سلامت باشى دوستت داريم                              8 ماهكيت مبببببببببببببببارك                                   &...
8 بهمن 1391

جكاب ماهانه

  عزيز دلم امروز صبح لباس تنت كردم بردمت خانه بهداشت واسه قدو وزنت هر ماه دكتر خودت قد و وزنت ميكرد        خودم اين ماه نخواستم ببرمت مطب هر موقع كه رفتيم مريض شدى   وزن ← 9      قد ← 5 ⁄73    دور سر ← 2⁄44     خيلى راضى بودن     ...
8 بهمن 1391

فرشته مامان

  فرشته مامان   انقدر تو اين لحظه مظلوم و ساكت بودى زودى اومدم عكس انداختم همين كه ميكفتم   ساكت بشين همين طورى ميشستى بعد ميخنديدى               ...
6 بهمن 1391

تولد خاله مهسا

عزيز دلم 4 بهمن تولد خاله مهسا بود يك هفته خونه عزيز جون بوديم تولد خاله هم تو اون هفته بود خاله مهناز ودايى ارش هم اومدن دور هم تولد خاله رو بهش تبريك كفتيم وخيلى هم خوش كذشت     تولدت مبارك خاله جون ...
6 بهمن 1391